چند روزی میشد که تلفن کشیده بودند
نمیدونم چرا همش منتظر بودم تلفن زنگ بزنه
چند روزی گذشت تا اینکه زد بالاخره زنگ زد
با اون صدای مردانه اش
از پشت خط صداش ونشنیده بودم برای همین
نشناختمش .وقتی فهمیدم کیه انگار دنیا روبهم دادند
نمیدونید چقدر خوشحال شدم
اونبار فقط با احوالپرسی گذشت بعدش گوشی رادادم
به مامانم وسریع رفتم تو حیاط تا صورت سرخ شده ام رانبینه
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: